Saturday 30 April 2011

شهبانو فرح پهلوی از انقلاب و تاریخ ایران سخن می‌‌گویند

شهبانو فرح پهلوی از انقلاب و تاریخ ایران سخن می‌‌گویند



شهبانو فرح پهلوی از انقلاب و تاریخ ایران سخن می‌‌گویند from arshan on Vimeo.

هاشمی : نباید می گذاشتیم احمدی نژاد تاریخ انقلاب را حراج کند



  • وقتی کسی صراحتا ناتوانی روحانیت را در ۳۰ سال گذشته فریاد می زند چه کسی می تواند مدعی شود این دعوای دو نفر است؟
  • وقتی احمدی نژاد برای اصلاح خلاف گویی ها اقدام نکرد واضح بود که برنامه ای بالاتر از تخریب اشخاص در فکر دارد
  • انتظار من و همه دلسوزان واقعی نظام این بود که رهبری عکس‌العمل نشان دهند
  • رهبری گفتند: به حق از من انتظار دارید که جواب بدهم صلاح ندیدم که پیش از انتخابات جواب بدهم ولی بعد از انتخابات جواب می‌‌دهم
  • رهبری حتی گفتند که به آقای احمدی‌نژاد هم گفتم که حرفهای ناحقی زدید و جواب شما را می‌‌دهم
  • همان جریان تخریب گر تاریخ انقلاب نامه مرا بهانه ای کردند برای تقابل من و رهبری که البته نمی دانستند تخریب این رابطه نه تنها از توان آنها بلکه از توان هر احد و جریان دیگری خارج است
  • دیر یا زود همه چیز مشخص می‌‌شود
آیت الله هاشمی در خرداد ۸۹ تاکید کرد : در آن مناظره شما نوعی ستیز با روحانیت را مشاهده کردید که به بهانه مخالفت با من این‌گونه القا کرد که روحانیت در اداره جامعه کارایی ندارد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی ؛ ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام طی مصاحبه ای با ماهنامه مدیریت ارتباطات در خرداد ماه ۸۹ با اشاره به اینکه تاکنون از نوشتن نامه ای پشیمان نشده است تاکید کرد :متأسفانه در مناظره، آقای احمدی‌نژاد حرفهایی را زده بود که غیرواقعی بود. تأسف بیشتر از این بود که همان حرفهای دروغ را پایه تبلیغات خویش قرار دادند و در اجتماعات از آنها سوءاستفاده می‌‌کردند انتظار من و همه دلسوزان واقعی نظام این بود که رهبری عکس‌العمل نشان دهند. چون من تنها نبودم. در آن مناظره شما نوعی ستیز با روحانیت را مشاهده کردید که به بهانه مخالفت با اشخاص همه دستاوردهای انقلاب را حراج گذاشت .در سالگرد رحلت امام در مرقد به احمدی نژاد گفتم ترجیح می دهم خودشان اصلاح کنند وگرنه ناچارم توضیح بدهم. چند روز هم صبر کردم و جوابی ندیدم. پس از آن نامه‌ای تهیه کردم. به هر حال در همان فرصت باقی‌مانده برای رهبری معظم فرستادم و متأسفانه در آن فاصله ۲ ساعته باقی مانده نامه را به ایشان نداده بودند. چون جوابی به من نرسیده بود. در آخرین لحظاتی که می‌‌خواستم خدمت ایشان بروم، منتشر کردم.
متن کامل این مصاحبه بدین شرح است :

○ آقای هاشمی ، در جایی از این گفت‌وگو به قدرت خطبه‌های نماز جمعه اشاره کردید. قدرت نامه به عنوان یک ابزار ارتباطی نیز همین‌قدر زیاد بوده است. شما در تاریخ انقلاب نامه‌نگاری‌های زیادی انجام داده‌اید. 
فرض بفرمایید در این یک‌ ساله گذشته، چقدر درباره نامه حضرت‌عالی به رهبری صحبت شد! چقدر در موردش نقد شد! تحلیل شد! شما به عنوان یک مدیر ارشد، قدرت نامه را چگونه می‌بینید؟ 


 هر کدام یک خاصیت دارند. آدم گاهی یک مقاله می‌نویسد که مخاطب مشخص ندارد، اما آن مقاله تأثیرات خاص خودش را دارد. گاهی به یک شخص نامه می‌نویسد، نامه خصوصی می‌نویسد، سرگشاده نیست و محدود به خودش است. گاهی نامه سرگشاده می‌نویسد که در حکم مقاله است ولی چون مخاطب مشخصی دارد، حواشی آن باعث می‌شود که آثار دیگری نیز داشته‌ باشد؛ گاهی مثبت و گاهی منفی. نمی‌توانیم یک حکم کلی صادر کنیم. اطلاع‌رسانی از این نوع مثل نامه نوشتن‌ها، کنفرانس‌ها، سخنرانی‌ها، پیغام‌ها و... جنبه‌های مثبت و منفی دارند و آنجا که در جهت اصلاح از این ابزارها استفاده شود، خوب هستند و کم و زیاد تأثیر دارند.

○ تا الان نامه‌ای نوشته‌اید که از نوشتن آن پشیمان شده باشید؟ 

 نه. 

○ انگیزه شما از نگارش آن نامه سرگشاده به مقام معظم رهبری چه بود؟ چه چیزی شما را مجبور به انتشار آن نامه کرده بود؟

 دیدم کار بسیار زشتی انجام شد. همه می‌‌دانستند که نسبت به دیگر نامزدها بی‌طرف هستم کاری نداشتم که مردم به چه کسی رأی می‌‌دهند. ولی همه می‌‌دانستند که روحیه کاری من با این شیوه اداره جامعه سازگار نیست. متأسفانه در مناظره، آقای احمدی‌نژاد حرفهایی را زده بود که غیرواقعی بود. تأسف بیشتر از این بود که همان حرفهای دروغ را پایه تبلیغات خویش قرار دادند و در اجتماعات از آنها سوءاستفاده می‌‌کردند.
انتظار من و همه دلسوزان واقعی نظام این بود که رهبری عکس‌العمل نشان دهند. چون من تنها نبودم. در آن مناظره شما نوعی ستیز با روحانیت را مشاهده کردید که به بهانه مخالفت با اشخاص همه دستاوردهای انقلاب را حراج گذاشت و این‌گونه القا کرد که روحانیت در اداره جامعه کارایی ندارد. در سالگرد رحلت امام در مرقد به ایشان گفتم حرفهای ناقص گفته‌اند. ترجیح می دهم خودشان اصلاح کنند وگرنه ناچارم توضیح بدهم. چند روز هم صبر کردم و جوابی ندیدم. پس از آن نامه‌ای تهیه کردم. چون می‌‌بایست جواب آن حرفها داده می‌‌شد. می‌‌گویند چرا قبل از انتخابات نامه را دادم. این سؤال دیگر سفسطه است چون مگر ایشان هدفی غیر از انتخابات در طرح آن مباحث خلاف واقع داشت؟
نامه را تهیه کردم و در آخرین فرصت قبل از انتخابات که عصر سه شنبه بود، برای رهبری فرستادم. چون اگر سه شنبه می‌‌دادم، روزنامه‌ها چهارشنبه می‌‌نوشتند و اگر چهارشنبه می‌‌دادم، پنج‌شنبه کسی حق نداشت بنویسد. چون فرصت تبلیغات تمام می‌شد. می‌‌خواستم جواب آن حرفها را بدهم. در کنار آن کارها، در رفت و آمد و اخبار مؤثق شور و اشتیاق مردم را می‌‌دیدم. از برنامه‌های محافل مجریان انتخابات هم خبر داشتم.
به هر حال در همان فرصت باقی‌مانده برای رهبری معظم فرستادم و متأسفانه در آن فاصله ۲ ساعته باقی مانده نامه را به ایشان نداده بودند. چون جوابی به من نرسیده بود. در آخرین لحظاتی که می‌‌خواستم خدمت ایشان بروم، منتشر کردم.
وقتی رفتم، ایشان گفتند: داشتم نامه شما را از روی کامپیوتر می‌‌خواندم. یعنی پس از اینکه پخش شده بود هم، هنوز متن اصلی را به ایشان نداده بودند.
پرسیدم از نظر شما چگونه بود؟ گفتند: از لحاظ محتوا هیچ ملاحظه‌ای ندارم و فقط یک نکته دارم که آقای احمدی‌نژاد شخص شما را به فساد متهم نکرد و درباره بچه‌های شما گفت. گفتم: فضا به‌گونه‌ای بود که اگرچه از من اسم نبرد، اما همه چیز متوجه من شد.
ایشان گفتند: واقعاً هیچ ملاحظه‌ای روی نامه ندارم. ولی اگر جای شما بودم، بعد از انتخابات منتشر می‌‌کردم. گفتم: خواست خدا بودکه شما تا قبل از انتشار نبینید، چون اگر می‌‌خواندید و به من می‌‌گفتید، منتشر نمی‌کردم و این مناسب نبود. چون اگر بعد از انتخابات منتشر می‌‌کردم دو حالت داشت: اگر آقای احمدی‌نژاد شکست بخورد که درست نیست با ایشان درگیر شوم. چون اخلاقاً کار درستی نیست. اگر هم پیروز شود که اصلاً درست نیست با منتخب مردم درگیر شوم و جشن انتخابات را در کام مردم تلخ کنم.
ولی الان حق من است که جواب بدهم و دادم. ایشان هم در مقابل این منطق من اعتراض نکرد.

○ ولی به نظر می‌‌رسد این نامه روابط شما را با ایشان دچار تغییرات کرده است.

 نه، ایشان صراحتاً گفتند که هیچ ملاحظه‌ای درباره محتوای نامه ندارم. حتی در همان جلسه گفتند: به حق از من انتظار دارید که جواب بدهم. صلاح ندیدم که پیش از انتخابات جواب بدهم، چون روی حضور مردم تأثیر می‌‌گذارد. ولی بعد از انتخابات جواب می‌‌دهم. حتی گفتند که به آقای احمدی‌نژاد هم گفتم که حرفهای ناحقی زدید و جواب شما را می‌‌دهم.
واقعاً هیچ وقت ایشان به خاطر نامه از من گله نکردند. چون روابط ما به‌گونه‌ای است که اگر گله هم داشته باشند، می‌‌گویند. الحمدلله همکاری ۶۰ ساله ما به‌گونه‌ای است که با هم رودربایستی نداریم.

○ ولی هنوز هم شاهدیم که می‌‌خواهند به بهانه آن نامه شما را مقابل رهبری قرار دهند.

 اینها در سیاست طبیعی است. گروهی که وارد بازی‌های سیاسی می‌‌شوند، از این حرفها زیاد می‌‌زنند، ولی همیشه واقعیت‌ها خود را بر احتمالات سیاسی تحمیل می‌‌کند و دیر یا زود همه چیز مشخص می‌‌شود.
کدخبر: ۱۲۱۳۰۹۰۰۰۲۰۱۰

شنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۰


۰۸:۱۷:۰۵

Thursday 28 April 2011

ای شیخ بد اندیش بکن گور خودت گم از میهن ویران شده و خاک نظیفم



سیاوش لشگری:ای شیخ خردباخته ی دشمن انسان


جوان را روی نیمکتی به پشت و لخت خوابانده اند و دو نره غول بی شاخ و دم شلاقهای سیمی خود را محکم به پشت جوان میکوبند و با هر ضربه تکه پوستی از بدن جوان کنده
و خون سرازیر میشود

جوان در زیر لب مینالد و میگوید

ای شیخ خردباخته ی دشمن انسان شلاق نزن برتن بیمار و نحیفم
شلاق نزن برتن همدین خود ای مرد من هم چو تو بیچاره این دین حنیفم
از چیست گناهم که مسلمان شده ام من از دست تو و دین تو من خوار و خفیفم
امروز اگر خم شده ی دست تو هستم درمعرفت و علم و ادب بر تو حریفم
پیش از تو که غارت بکنی کشور من را دانی که من از پشته زرتشت شریفم
از زشتی کار تو جهان حیرت محض است اسلام چه میخواهد از این جان ضعیفم
ای شیخ بد اندیش بکن گور خودت گم از میهن ویران شده و خاک نظیفم
ای غول بیابانی بیرحم و مروت شلاق نزن بر بدن زار و ظریفم

نجوای جوان به گوش شیخ شرور میرسد و شیخ پاسخ میدهد ما با کسی شوخی نداریم

ما با زبان عشق تکلم نمی کنیم بر زندگان و مرده ترحم نمی کنیم
اینجا نوای دلکش تار و چغانه مرد جز ضرب تازیانه ترنم نمی کنیم
بی حد به مردم ایران ستم کنیم از ما کرم مخواه تکرم نمی کنیم
هر آنچه را که شود خورده می خوریم قدر خسی زمانده تقسم نمی کنیم
سد پل زدیم از کلک و فتنه و دروغ یک دل برون زرسم تالم نمی کنیم
این برج های سر به فلک پا کشیده را جز فرش پای اهل تعمم نمی کنیم
بر بنده ی خدا نبود هیچ حرمتی مابر خدای هم تحرم نمی کنیم
دوزخ برای اشکم ما گشته آب و نان جنت کجاست؟ما که توهم نمی کنیم
با هیچ آب پاکی و با هیچ خاکه ای جز خون وضو و تیمم نمی کنیم
ما وارثان حضرت مولای ظالمیم خارج ز درس ظلم تعلم نمی کنیم
ما تا به روز مرگ همین است کارمان شوخی نکرده تبسم نمی کنیم
ما تا به روز مرگ همین است کارمان شوخی نکرده تبسم نمی کنیم

با پوزش از واژه های نچسب و نکره عربی که از زبان شیخ گفته شد.سیاوش لشگری

می‌توانید ‌همه‌ی دیدگاه‌های ‌این نوشته را‌ این‌جا ببینید:

http://antieslam.net/fa/?p=143#comments

نخست وزیر انگلیس :نهاد پادشاهی کمک کرده که ما اتحاد داشته و همه زیر یک چتر باشیم



مصاحبه دیوید کامرون نخست وزیر انگلستان در مورد اتحاد و پیشرفت کشورش   
کتی کریک - سی بی اس: برای شخص شما این رویداد (عروسی سلطنتی) چه مفهومی دارد ؟ منظورم چنین رویداد بزرگی که توجه مردم در سراسر جهان را به خود جلب کرده است .
نخست وزیر کامرون : توضیح ان مساله و بیان احساس در این مورد کار مشکلیست . زیرا که -- من فکر می کنم مردم بریتانیا، (ما) احساس بسیار عمیقی نسبت به سلطنت و نهاد پادشاهی داریم . بنابرین درست است که این رویداد ترکیبی از این شاهزاده خوب وآن شاهزاده خانم زیبا است ، اما در واقع این رویداد خیلی بیشتر از این مسائل ارزش دارد . این نهاد پادشاهی است که کمک نموده که مملکت اتحاد داشته باشد و ملت همه با هم زیر یک چتر باشند . این تاریخ باستانی و شگفت انگیز ما به سالهای بسیار دوری بر میگردد. شما می دانید این گذشته ماست که ملتی این چنین پرافتخار و تیم های انسانی و باور نکردنی ایجاد کرده است. --حالا این ازدواج مانند تیمی برای آینده ما است. بنابراین تمام آن چیزهای خوب .مضافا به اینکه همزمان بهانه ا یست برای بر گذاری یک جشن و سرور و شادی .
متن کامل این مصاحبه در"سی بی اس - نیوز " را اینجا ببینیداست. فیلم

بهرحال ، آنچه برای جزیره نشینان خوبست برما حرام است!!؟؟



Monday 25 April 2011


درگیری خونین در زندان ندامتگاه کرج؛ چند مجروح


بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران"در گیری خونین در زندان ندامتگاه کرج منجر به زخمی شدن ده ها نفر گردید.


روز شنبه 3 اردیبهشت ماه درگیری خونینی در زندان ندامتگاه کرج روی داد که منجر به زخمی شدن ده ها نفر گردید. در حدود 30 نفر از زخمی شدگان این درگیری به بهداری زندان گوهردشت کرج منتقل شدند. حداقل یکی از آنها مورد اصابت گلوله قرار گرفته است.
در پی نقل و انتقالهای تعداد زیادی از زندانیان در طی هفته های گذشته از زندان گوهردشت کرج به زندان قزل حصار و زندان ندامتگاه و بلعکس. زندانیان منتقل شدند از زندان گوهردشت کرج به زندان ندامتگاه بدلیل نبود مکان استراحت و سایر شرایط طاقت فرسا اقدام به اعتراضات گسترده نمودند که ابتدا منجر به درگیری بین زندانیان در درون زندان ندامتگاه گردید و سپس این اعتراضات به سایر نقاط زندان گسترش یافت و بسرعت اعتراضات بر علیه مسئولین زندان تبدیل گردید.
مسئولین زندان بجای رسیدگی به خواستهای به حق زندانیان اقدام به وارد کردن گارد زندان همراه با پاسداربندها برای سرکوب زندانیان نمودند که در اثر این سرکوب خونین و مقاومت زندانیان ده ها نفر از زندانیان زخمی شدند .بعضی از گزارشات تایید نشده حاکی از شلیگ گلوله بسوی زندانیان می باشد که حداقل یک نفر از آنها در حال حاضر در بهداری زندان گوهردشت کرج بستری است.
در طی ماه های گذشته هر گونه اعتراض به شرایط طاقت فرسا و غیر انسانی در زندانهای ولی فقیه با شلیگ گلوله (زندان قزل حصار) ،باتون و شوکر برقی ، انتقال به شکنجه گاه ها و بکار بردن شکنجه های قرون وسطایی پاسخ داده شده است.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران ،درگیریهای خونین در زندان ندامتگاه کرج را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی برای پایان دادن به سرکوب خونین زندانیان بی دفاع خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه به شوارای امنیت سازمان ملل متحد برای گرفتن تصمیمات لازم اجرا می باشد.


05 اردیبهشت 1390 برابر با 25 آوریل 2011
گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل

نجات هر یک نفر ایرانی‌ ، هدیه بزرگیست برای وطنم


فرار یکی دیگر از اعضای شورای رهبری مجاهدین از اشرف و افشای برخی از مناسبات داخلی... مجاهدین:

من مریم سنجابی هستم. تا قبل از جدایی از تشکیلات فرقه ای سازمان مجاهدین خلق عضو شورای رهبری این سازمان بوده و همچنین عضو شورای ملی مقاومت هستم که بدینوسیله جدایی خودم را از این شورا نیز اعلام میکنم.

من بنا به تشخیص خودم پس از تجربه تلخ 20ساله و درک و فهم ایدئولوژی فرقه ای خیانت کارانه این سازمان تصمیم به جدایی از آن گرفتم که البته کار آسانی نبود و طبق قوانین فرقه ای این سازمان هیچ کس حق جدا شدن از این سازمان را ندارد. به همین دلیل من مخفیانه خودم را به نیروهای عراقی رسانده و با کمک آنها از اشرف خارج شدم. 

تجربه بیش از 20سال بودن در پادگان اشرف و اینکه از نزدیک شاهد بودم چگونه اعضای این سازمان بشکل خیلی پیچیده و بغرنج اسیر افکار خودپرستی و دیکتاتوری شخص مسعود رجوی شده و همواره به نابودی کشیده میشوند و هم چنین بدلیل احساس مسئولیت و وجدان بیدار انسانی میتوانم الان با درک و آگاهی کافی از وضعیت بغرنج این فرقه صحبت کنم. 

فردی که بیش از 30سال رهبری این سازمان را بدست گرفته است، به جرئت میتوانم بگویم که نظر و ایده هیچکس غیر از خودش را قبول ندارد و بعد از گذشت 30سال همچنان روز به روز خودکامه تر شده و با فشار و پیچیدگی بیشتری اعضا را مجبور به اطاعت و فرمانبرداری از خودش میکند. 

خیلی مختصر می خواهم توضیح بدهم. من از ساده ترین حقوق اولیه انسانی هر فرد میخواهم صحبت کنم که اعضای این سازمان از آن محروم هستند. رهبران سازمان با اینکه مستمرا دم از آزادی و حقوق بشر می زنند و ادعای دمکراسی میکنند اما من در این سازمان شاهد واقعیت های غیر قابل انکاری بودم که میخواهم بخشی از آن را به اطلاعتان برسانم: 

نزدیک به 25سال است که اعضای پادگان اشرف از اولیه ترین حقوق انسانی که در تمامی کشورهای جهان و مجامع بین المللی برسمیت شناخته شده محروم هستند. علیرغم تبلیغات شدید سازمان مجاهدین خلق برای آزادی و آزادی خواهی و علیرغم اینکه آنها بشدت از حربه عدالت خواهی و حقوق بشر در مجامع بین المللی سو استفاده میکنند، در تشکیلات این سازمان همواره بصورت بسیار پیچیده و همینطور بصورت علنی کلیه اعضا این سازمان تحت استثمار شدید فکری و محرومیت از حقوق شان هستند. 

هیچکدام از اعضای اشرف حق ارتباط آزادانه با خانواده های خودشان را ندارند و به آنها اجازه دیدار با اعضای خانواده داده نمیشود. تنها در یک فرصت کوتاه بین سال های 83 تا 85 که تعدادی از خانواده ها موفق به آمدن به اشرف شدند. اما آنهم برای بهره برداری برای سازمان بود زیرا علاوه بر اینکه با اینکار شروع به جذب یکسری جوانان ناآگاه و بعضا بسیاری از جوانان زیر 18 سال نمودند، سایر سوء استفاده ها از آمدن خانواده ها نیز می شد. از جمله گرفتن پول و قول همکاری و ایجاد شورش و جذب نیروی جدید برای سازمان بدون شناخت و تصمیم خود افراد. هم چنین دیدارهای خانوادگی همگی کنترل شده و تحت نظارت یک مسئول قرار داشت و بعد از رفتن خانواده هرکسی، فرد مورد نظر را قرنطینه کرده و از وی نیز میخواستند که گزارشی از وضعیت اش بدهد که آیا به خانواده اش وابسته شده یا خیر و علاقه ای به خانواده در وی بوجود نیامده باشد و در این رابطه افراد را تحت فشار های مختلف قرار می دادند از جمله تشکیل جلسات جمعی که بعدا اشاره خواهم کرد. حتی به اعضا اجازه داده نمیشد که شب ها نزد خانواده هایشان باقی بمانند و شب ها خانواده ها را از فرزندانشان جدا میکردند. 

در قرن ارتباطات هیچکدام از اعضای اشرف حق استفاده از تلفن و موبایل ندارند و نه تنها از داشتن تلفن محروم هستند بلکه استفاده از آن نیز جرم محسوب میشود. هیچکدام از اعضای این سازمان حق استفاده از اینترنت ندارند. البته تعدادی نفرات در سازمان هستند که بصورت کنترل شده و به شکل جمعی از اینترنت برای اهداف و مطامع سازمان استفاده میکنند که توضیح خواهم داد. افراد بطور آزادانه نمیتوانند با خانواده هایشان در تماس باشند و با آنها ملاقات کنند. افرادی در اشرف وجود دارند که گاه تا 20 سال است که تماسی با خانواده خود نداشته و اطلاعی از سرنوشت همدیگر ندارند. 

حتی امکان تماس تلفنی برای بیماران رو به موت نیز ایجاد نمیشود که حداقل قبل از مرگشان بتوانند با خانواده هایشان تماس بگیرند. فقط بعد از مرگ هر نفر در اشرف بصورت تلفنی به خانواده فرد اطلاع میدهند که فرزندت فوت کرد و اینطوری خانواده ها را دق مرگ میکنند. 

افراد حق داشتن خانواده، زن، شوهر و فرزند ندارند و داشتن خانواده در این فرقه ممنوع میباشد و این مسیری است که در این سازمان انتخاب شده که بدلیل مبارزه بیشتر داشتن زندگی ممنوع است و بایستی تمام وقت به مبارزه پرداخت که در همین جا بایستی توضیح بدهم در طی 20 سال پس از اعلام انقلاب ایدئولوژیکی درونی در سازمان مجاهدین خلق و ممنوعیت داشتن خانواده، 90 درصد وقت مسولین این سازمان از جمله مریم و مسعود رجوی واعضا در طی این 20 سال صرف نشست هایی شده که در آن بحث میشد و بطور مستمر افراد را تحت فشار و شستشوی مغزی قرار میدادند که آنها را قانع کنند که این ایدئولوژی درست است و آن را تثبیت کنند ولی همچنان موفق نمیشوند و پس از اعلام این طرح فرقه ای در درون سازمان نیروهای آن رو به تحلیل رفته و هر روز محدود و محدودتر شده و در عمل روز به روز محدودیت های بیشتر فکری و فیزیکی و دیکتاتوری بر اعضا روا میدارند. لازم است همینجا به نکته دردناک دیگری اشاره کنم که در تحلیل های درونی و در لایه مسئولین نیز همواره تاکید میشد که مردان اساسا بطور واقعی این موضوع را قبول نکرده و یکی از مشکلات عمده درون تشکیلاتی این فرقه همواره این بحث است که در آن گیر کرده و راه پس و پیش ندارد. 

اگر به آمار و ارقام نیز نگاه کنید، از 80 میلیون ایرانی تنها 3400 نفر به این سازمان پیوسته و با آگاهی که من دارم تقریبا یک سوم این اعضا نیز بطور ناخواسته و در مسیری اشتباه به این سازمان پیوسته اند که شرح جداگانه ای دارد. 

پس از گذشت 30 سال، همچنان یک فرد این سازمان را بدون شور و مشورت با هیچکدام از اعضا و بدون هیچ تغییر و رفرمی رهبری میکند وهمواره بر این ادعا است که در تمام جهان تنها تشخیص اوست که درست است و هیچ گونه اشتباهی نمیکند. 

اعضای این سازمان حق دسترسی به هیچ گونه منبع خبری آزاد از رسانه های ایران و دنیا گرفته تا کانال های خبری و رادیویی و روزنامه و تلویزیون ندارند و اصولا به جز کانال ماهواره ای مختص این سازمان سایر منابع خبری برای تمامی اعضای سازمان ممنوع و جرم است و حتی در صورت گوش دادن یک کانال رادیویی افراد خاطی شناخته شده و مورد مواخذه قرار میگیرند. داشتن رادیو، ضبط صوت و گوش دادن به موزیک های غیر از سرودهای سازمان جرم است و با نفرات برخورد شده و تحت بازداشت موقت قرار میگرفتند. 

عوامفریبی در این سازمان به حدی بود که بعضی زمان ها که هیئت هایی از سازمان های بین المللی برای دیدار به اشرف می آمدند در آن روز بطور استثنایی در سالن های تجمع نفرات کانال های تلویزیونی سی ان ان و الجزیره رابطور موقت پخش میکردند تا نشان بدهند که افراد به این کانال ها دسترسی دارند که بلافاصله پس ار رفتن هیئت ها نیز همان کانال های خبری را قطع میکردند. 

افراد این سازمان حتی اجازه دسترسی به تلفن داخلی در اشرف و ارتباط با همدیگر را نیز ندارند و همه نفرات در درون کمپ هایشان بصورت کنترل شده نگهداری میشوند و بدون اجازه فرمانده مقر حتی اجازه رفتن به درمانگاه را نیز ندارند و برای خروج از هر قسمت در اشرف نفرات تنها با برگه های امضا شده مسئول مقر می توانند تردد کنند. این وضعیت در مورد زنان اشرف بسیار اسفناک تر و دردناک تر است چرا که در اشرف همواره در هر کجا و در هر ترددی برای زنان این قانون حکمفرماست که می بایست دو نفره و با هم تردد کنند و اجازه تردد و هیچگونه کار تک نفره داده نمیشود. بیش از 70 الی 80 درصد اعضای این سازمان حتی از حق استفاده ماشین محروم هستند و مسائل ترددشان را بایستی با تأیید فرمانده و ماشین های عمومی حل و فصل کنند. 

در امکانات صنفی و غذایی و حتی دارویی و حتی امکانات کاری تبعیض وحشتناک بین زنان و مردان در اشرف میباشد. مخصوصا زنان فرمانده آنهم در سازمانی که مستمرا دم از آزادی و عدالت خواهی و جامعه بی طبقه توحیدی میزنند. زنان فرمانده که در شورای رهبری هستند از بهترین امکانات رفاهی برخوردار بوده در حالیکه مردان را از اولیه ترین امکانات زندگی محروم میکنند. 

حق آزادی فکر و اندیشه، حق انتخاب دوست، داشتن ارتباط با همکاران و صحبت کردن، دیدن دوستان و حتی دیدار خواهر و برادر و فامیل، حق انتخاب شرکت و یا عدم شرکت در یک مراسم و یا استفاده از اوقات فراغت، همه این موارد در اشرف جرم است. این ها از اولیه ترین حقوق انسانها در دنیاست که البته بطرز وحشتناکی در این سازمان ممنوع بوده و بصورت قرون وسطایی و خیلی پیچیده ای افرادی که این قوانین را نقض کنند را زیر علامت سوال میبرند و این موضوعات را در این فرقه تبدیل به یک گناه و جرم کرده اند. 

تشکیل جلسات 100 نفره و بعضا تا 1000 نفره در این سازمان به یک روال و قانون تبدیل شده که در این جلسات نفرات را وادار میکنند خصوصی ترین نکاتی که حتی از ذهن شان عبور کرده را در جمع مطرح نموده و سپس آن جمع را برعلیه آن فرد بشورانند و مورد توهین و تحقیر و آزار قرار دهند و در موادی حتی شکنجه های روحی و جسمی بر روی افراد اعمال میشود. موارد بسیار زیادی وجود دارد که جلسات طولانی گاه تا 10الی 15 ساعت و یا حتی روزهای متمادی برای یک فرد برگزار میشد که شخصیت فرد را خرد کرده و او را وادار به حرف زدن و اعتراف در جمع برای کوچکترین مسائل کرده تا فرد نکات شخصی خودش را مطرح نموده و سپس وی را مورد مواخذه قرار بدهند. اینکار به امری مرسوم در سازمان تبدیل شده و نشست های کوچکتری در این راستا نیز بصورت روزانه برگزار میشود. 

در تشکیلات و ایدئولوژی فرقه ای این سازمان بطور رسمی اعلام شده که هیچ فردی از خودش هیچ هویتی ندارد و همه نفرات جان و مال و زن و شوهر و فرزند و خانواده و همه چیزشان متعلق به رهبری این سازمان است. منجمله بطور خاص جان و نفس خود را بایستی تقدیم رهبران کنند. جان افراد در حیطه اختیارات مسعود رجوی و نفس یعنی روح و افکار افراد نیز متعلق به مریم رجوی شده است و این زیربنای ایدئولوژی این سازمان است. یعنی افراد نمی بایست خودشان هیچ گونه تصمیم گیری و یا فکر و اندیشه و حتی اختیاری بر امورات خصوصی خود داشته باشند. 

وضعیت آنقدر دردناک است که باز هم میخواهم اشاره ای کوتاه به تحلیل های درونی که در جریان آن بودم بکنم که گفته میشد کادرها بایستی آنقدر کارداشته و مشغول باشند که هیچگاه فرصت فکر کردن نداشته باشند و شبها از فشار خستگی حتی لحظه ای نتوانند فکر کنند و به خواب بروند به همین دلیل ساعات کاری دراشرف نیز از 5/5 صبح الی 11شب برنامه ریزی شده بود که فشار جسمی و روحی فراوانی روی افراد بود مخصوصا در سال های اخیر که سن حدود دو سوم اعضا از مرز 40 الی 50 سال گذشته است. 

نکات بسیار زیاد غیر قابل انکاری در تشکیلات فرقه ای رجوی وجود دارد که هیچگاه قادر به پاسخ قانع کننده ای به آن نخواهند بود و این مطالب تنها بخشی از روابط فرقه ای و پیچیده این سازمان را بیان میکرد. 

من از زمانی که عضو شورای رهبری این سازمان شدم به من ابلاغ شد که دیگر هرگز نمیتوانم این سازمان را ترک کنم و اگر زمانی خواستم از این سازمان جدا شوم حکم من مرگ است و بایستی با قرص سیانور خودکشی کنم. شما لطفا به من بگویید آیا در این جهان حتی یک وزیر و یا یک مقام امنیتی و یا حتی یک رئیس جمهور هنگامی که نخواهد به کارش ادامه بدهد آیا اجازه استعفا دارد یا نه؟ اگر دارد لطفا به من بگویید پس این چه سازمان آزادیخواهی است که اینگونه حکم میدهد. این قانون سازمان است که علیه مخالفین خود حکم مرگ بدهد. حکم فرار و هرگونه جدایی از سازمان و حتی خانواده هایی که برای دیدار فرزندانشان به پشت درب های اشرف بیایند مرگ است و این موضوع بارها توسط رجوی مورد تاکید قرار گرفته شده است. بنا بر این اگر از این پس حادثه یا اتفاقی برای من و دوستانم بیافتد سازمان مسؤل آن است. 

همین الان در اشرف تعدادی از اعضای شورای رهبری جدا شده اند که اجازه ترک اشرف به آنها داده نمیشود و در آنجا زندانی شده اند. تعداد بسیار زیاد دیگری نیز هستند که مخالف عقیده و افکار سازمان هستند ولی از ترس شان امکان مخالفت علنی ندارند و من شخصا ازتعداد زیادی اطلاع دارم که بدلیل نگرانی از جان و موقعیت شان جرئت مخالفت علنی با ایده ها و افکار سازمان را ندارند. 

هم چنین می خواهم اضافه کنم این موضوع فقط خاص زنان و کادر شورای رهبری نیست. در اشرف هیچ کس حق انتخاب آزادانه و اعلام عقایدش را ندارد و نمی تواند به راحتی از اشرف خارج بشود. اینکه افراد میتوانند خودشان انتخاب نموده که در اشرف بمانند و یا بروند دروغی بیش نیست و این واقعیتی غیرقابل انکار است که هر کس موفق به فرار و خروج از اشرف میشود میتواند بر آن شهادت بدهد. متاسفانه مسعود رجوی فکر میکند که با خون انسان ها و جان آن ها میتواند افکار توهم آمیزش را به پیش ببرد و در قرن 21 مثل سایر رهبران خودکامه در جهان خطش را دنبال کند. 

آنچه که امروز مرا وادار کرد که بیایم و با شما صحبت کنم و مواضع و نقطه نظراتم را در رابطه با این سازمان فرقه ای بیان کنم احساس عمیق درد و رنجم نسبت به قربانیان اخیر و همینطور اعضای محصور شده و دربند در اشرف است چه به لحاظ فیزیکی و چه ایدئولوژیک که تحت کنترل و اجبارات رهبری این سازمان هستند. 
زندگی انسان ها بیش از هر چیز دیگری در این دنیا ارزش دارد و کسی حق ندارد برای زندگی کس دیگری تصمیم بگیرد چه برسد به اینکه آنها را مجبور به کشته شدن و از دست دادن جانشان بکند. در این فرقه بصراحت و در جلسات عمومی این سازمان اعلام میکردند که تنها کسی که در سازمان با ارزش است فقط رهبری این سازمان است و بقیه بایستی همه جانشان را برای وی فدا کنند. 

سازمان مجاهدین خلق در راستای سیاست های فرقه ای خود همواره دخالتی آشکار در امور عراق داشته از جمله اینکه ستادهای خاصی به منظور پیش بردن اهدافش بطور ثابت و با کادرهای مسئول سالهاست دایر کرده است. ستاد هایی به نام روابط عراق و ستاد اجتماعی که اختصاص به اینکار دارند و مستمرا دخالت در امور عراق در دستور کار آنهاست. از جمله ایجاد حمایت از سازمان، ایجاد شورش و انقلاب در کشور عراق با حمایت های مادی و تبلیغاتی کلان و همینطور حمایت های رسمی از کانال ماهواره ای با صرف میلیون ها دلار هزینه که این موضوع نیز بحث مفصلی است که دوستان به آن خواهند پرداخت. 

من از همه مجامع بین المللی درخواست کمک و یاری برای آزاد کردن سایر اعضای باقیمانده دربند و زندان این سازمان دارم. شما بعنوان سازمان های بین المللی و مجامع حقوق بشری باید و این حق را دارید که با یکایک اعضای اشرف بطور آزادانه و خصوصی دیدار داشته باشید و آنها را نسبت به حقوق شان آگاه کنید. 

شما بعنوان سازمان های بین المللی بایستی راه ارتباط آزادانه افراد این سازمان را با دنیای بیرون مهیا کنید و این حق و وظیفه شماست که بایستی از این سازمان مطالبه کنید که درهای جهان آزاد را به روی اعضایش بگشاید. باآنها مصاحبه آزادانه و خصوصی انجام دهید و آنها را به کشورهای خود پناه دهید. 

شما بعنوان سازمان های بین المللی که حامی اولیه ترین و شناخته شده ترین حقوق شهروندی افراد در جهان هستید چرا اجازه میدهید یک سازمان فرقه ای برای بیش از 30 سال اعضای خود را بشکل پیچیده ای در حصار های عقیدتی و فیزیکی خودش نگه دارد. و تاکنون اجازه دیدار آزادانه و خصوص شما با این افراد داده نشده که با آنها در تماس باشید و بطور نمونه حتی بتوانید یک ایمیل و یا موبایل به کسی بدهید که با وی در تماس باشید.

-- 

Friday 22 April 2011

خانوم فائزه هاشمی‌ آیا پدر شما هم از همین اراذل اوباش هست یا نه

خوب خانم فائزه بله کاملا درست هست ۳۲ سال هست که حکومت دست این اراذل و اوباش هست ولی‌ پدر شما هم یکی‌ از این اوباش جنایت کار هست جرم پدر شما هم از خامنه‌ای جلاد کم نیست دزدی پدر شما کم نبوده لطفا جواب سوال را بدهید
صحبت های فائزه هاشمی

۲ تا اوباش 


خانم فائزه پدر شما ۳۲ سال هست که اراذل و اوباش هست 


بله خانم فائزه هر ۳ اینها اراذل و اوباش هستند

رفسنجانی‌ در کمپ تررستی فلیسطین



خانوم هاشمی‌ آیا پدر شما هم از همین اراذل اوباش هست یا نه

Wednesday 20 April 2011

حذف بودجه ساندیس خوران خارج از کشور


مصیبت وارده را به همه ساندیس خوران رژیم در خارج از کشور تسلیت می گوییم.
بودجه بیست میلیارد تومانی ساندیس خوران خارج از کشور در لایحه بودجه سال 1390، حذف خواهد شد. این بودجه که برای خود فروختگان ایرانی خارج از کشور در نظر گرفته شده بود در لایحه بودجه سال جاری با چراغ قرمز مجلس روبرو شد .

شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور، بهتر است خوانده شود( هیئت عالی ساندیس خوران خارج از کشور) از سال 1383 به عنوان یکی از زیر مجموعه های وزارت امور خارجه ، تشکیل شد. این سازمان پس از روی کار آمدن احمدی نژاد، به ابتکار اسفندیار رحیم مشایی به نهاد ریاست جمهوری، انتقال یافت. هزینه های گزاف برگزاری مراسم و رفت و آمد و اقامت در هتل های چند ستاره، برای دست نشاندگان و لابی های رژیم در خارج کشور، سرو صدای بسیاری بر پا کرد. در کشوری که اکثریت مردم آن گرفتار قوت روزانه خود می باشند، حکم نمک بر زخم پاشیدن به شمار می رود.

الیاس نادران یکی از نمایندگان مجلس آخوندی افشا کرد، که رقم واقعی این بودجه پنجاه میلیارد تومان می باشد! به نظر می رسد که مشایی با از دست دادن این بودجه هنگفت، پشتیبانان ساندیس خور دولت، را در خارج را از کشور از دست خواهد داد.

از قدیم هم گفته اند: دلار بده به ساندیس خور، تا سر بنهد

مصیبت وارده را به همه ساندیس خوران رژیم در خارج از کشور تسلیت می گوییم.

گزارش ارسالی از سایت فرهنگ ایران
http://parsdailynews.com/82146.htm 

مصاحبه ناصر حجازی باید در تاریخ ایران ثبت شود درود بر تو ناصر جان




ناصر حجازی : مگر بی غیرتم که نسبت به مشکلات مردم کشورم بی تفاوت باشم

بدون هیچ مقدمه و توضیحی مصاحبه ناصر حجازی با پرتال شخصی اش را می خوانید :
- شکست استقلال مقابل پاختاکور را چطور ارزیابی می کنید ؟

استقلال می توانست بازنده نباشد ، پاختاکور قدرت چندانی نداشت،نمی خواهم ایراد بگیرم اما گل برهانی یکی از بهترین گلهای تاریخ زندگی اش بود ، برهانی بسیار با هوش و حرفه ای عمل کرد و روحیه بالایی گرفت .دیدگاه فنی من اینست که عدم تعویض برهانی با آن شرایط روحی و سرعت بالا و همینطور فرهاد مجیدی که کماکان معتقدم نباید تعویض شود مگر دچار مصدومیت گردد ، می توانست کمک بیشتری به استقلال کند.با این حال 2 بازی دیگر باقی مانده است و استقلال کماکان شانس صعود دارد.بایستی به کادر فنی و بازیکنان دلگرمی و امیدواری داد تا در 2 بازی آتی با همت و یکدلی صعود از این مرحله را جشن بگیرند و به آنچه استحقاقش را دارند ، دست یابند.در ضمن بایستی به محمدی این تذکر را بدهم که توپهایی که از فاصله دور به سمت دروازه ارسال می شود ،گلر بایستی از دروازه خارج شود و توپ را دفع کند .دلیلی ندارد در مواقع ارسال چنین توپهایی روی خط دروازه ایستاد.البته نا گفته نماند محمدی چندین موقعیت خطرناک را از حریف گرفت.

- امروز بذر پاشی چمن طبیعی کمپ اختصاصی استقلال با دستان شما انجام گرفت ، روند ساخت کمپ را چطور دیدید؟

فتح اله زاده کار خود را بلد است و استقلال را علیرغم شرایط سختی که ابتدای فصل داشت، بخوبی جمع و جور کرد.روند ساخت کمپ نیز بخوبی پیش میرود .با ساخت کمپ هزینه های استقلال نیز کاهش پیدا می کند و حتی باشگاه می تواند با برنامه هایی که فتح اله زاده دارد، درآمدزایی خوبی داشته باشد و از سازمان کمتر کمک گیرد. امروزه از تیمسار خسروانی بدلیل ساخت مجموعه های ورزشی بسیار برای استقلال و مردم به نیکی یاد می شود.فتح اله زاده نیز با پیگیری و اقدام در جهت نهایی شدن ساخت کمپ می تواند بیشتر از گذشته در یاد و قلب هواداران استقلال باقی بماند ، هر چند امیدوارم اجازه دهند تا او بخوبی کارهایش راپیش ببرد.معمولا عادت کرده اند کسانی که قصد خدمت به مردم را دارند ، بر کنار کنند و من شخصا امیدوارم این اتفاق برای فتح اله زاده نیفتد.در ضمن از سعیدلو می خواهم اجازه دهد تا فتح اله زاده به تنهایی استقلال را مدیریت کند .همانطور که تا به امروز موفق بوده است.استقلال نیازی به هیات مدیره ندارد.در ایران رسم بر این است که یک عده بیکار که دوست و رفیق مقامات هستند ، بعنوان اعضای هیات مدیره انتخاب می شوند وگرنه در تیمهای مطرح دنیا اعضای هیات مدیره بر اساس تخصص و تواناییهایشان انتخاب می گردند و از هیچ کوششی برای موفقیت تیم دریغ نمی کنند.اگر بر اساس قوانین کنفدراسیون آسیا در انتخاب اعضای هیات مدیره اجباری است ، اجازه دهید فتح اله زاده این انتخاب را انجام دهد تا در کارش دخالت نشود و در غیر این صورت ، عده ای را بصورت صوری انتخاب نمایید ، رستورانی خوب را هر از گاهی برایشان انتخاب کرده تا آنجا چلوکبابشان را صرف کنند و بروند دنبال زندگی اشان و در کار مدیرعامل و زیر مجموعه وی دخالت نکنند.


- علی کریمی در متنی احساسات خود را همانطور که حتما می دانید نسبت به شما بیان کرده است ، در این ارتباط صحبت خاصی دارید.

علی کریمی بازیکنی مردمی است که همسو بودنش با مردم را اثبات کرده است .فقط می توانم از این بازیکن که در دل مردم جای دارد و از راه دور احساسات خود را صادقانه نسبت به من ابراز داشته است ، قدردانی کنم و برای وی در تمامی مراحل زندگی آرزوی موفقیت نمایم.


- در حالی که انتظار می رود دولت از چهره هایی مثل شما قدردانی نماید ، طی چند روز اخیر خانواده شما و همین طور یک شرکت خصوصی که پرتال شخصی برایتان طراحی و اجرا نموده در مراسم هایی از شما تجلیل و قدردانی نمودند و هنرمندان، اهالی فوتبال و مطبوعات با شور و شوق خاصی در این مراسم شرکت کردند ، از پوری بنایی گرفته تا مدیران استقلال و پرسپولیس علیرغم مشغله های کاری بسیار.دلیل محبوبیت و توجه توده مردم به ناصر حجازی را در چه می دانید؟ 

مردم نسبت به من لطف دارند ، ناصر حجازی همواره سعی کرده تا از مردم جدا نباشد ، همیشه با مردم بوده ام و هر چه دارم از خدا و سپس لطف و محبت مردم است.من و امثال من مدیون مردم هستیم.آنها مرا حجازی کردند.اینها شعار نیست یا از روی تظاهر نمی گویم.خوشبختانه همه مرا به صراحت لهجه میشناسند. این که از مردم می گویم حرف دلم است.از اینکه می بینم بعضیها با زدن چند گل یا مورد توجه قرار گرفتن توسط مردم ، از همه طلبکار هستند ، ناراحت می شوم.متاسفانه اینها وقتی توسط همین مردم بزرگ می شوند ادا در می آورند و فراموش می کنند که از کجا و چطور به چنین جایگاههایی رسیده اند .نمی دانند که فقط مشهور هستند و با این خصوصیات ا خلاقی محبوبیتی بین مردم ندارند.تختی به دلیل مدالها و قهرمانیهایش تختی نشد که اگر این طور بود،موحد یا حبیبی مدالهای بیشتری داشتند.تختی بدلیل مردمی بودنش تختی شد. از قدیم گفته اند که درخت هر چه پربارتر، افتاده تر.وقتی بیشتر مورد توجه قرار گرفتیم ،باید سر به زیر تر شده و ادبیات و رفتارمان را بهتر کنیم.


- بعد از مبتلا شدن ناصر حجازی به بیماری، روند مناسبی در راستای بهبودی شما می دیدیم اما بیکباره در طی 2-3 ماه اخیر افت و ضعف بدنی واضح و مشخصی را در شما شاهد هستیم ، توضیح می دهید؟

به من می گویند عصبانی نشوم ، مگر بی غیرتم وقتی درد و مشکلات مردم را به چشم می بینم ، با بی تفاوتی از کنار آن بگذرم.آمده اند و یارانه ها را به مردم غالب کرده اند.زندگی مردم بهتر نشده که بدتر هم شده است .خدمت به مردم یعنی فراهم کردن رفاه و آسایش آنها اما متاسفانه شاهد نداری و سختی زندگی مردم هستیم.دولت می گوید چهل هزار تومان در ماه به مردم کمک میکنیم ، مگر مردم گدا هستند ؟ مردم ایران روی گنج خوابیده اند ، نفت، گاز و... دولت حق ندارد به مردم کمک کند،دولت باید کار کند، خدمت کند و زحمت و دسترنج مردم را دودستی تقدیم آنها نماید.چهل هزار تومان در ماه به مردم می دهند و بعد چند برابر آن را از جیب مردم برداشت می کنند و سپس ادعای خدمت به مردم دارند.از دید مسوولین خدمت دولت به مردم یعنی کار کردن مردم برای دولت واینکه مردم کار کنند و پولشان را تقدیم دولت نمایند! .برای من گاز می آمد چهل هزار تومان و حالا می آید یک میلیون تومان .گاز به کشور همسایه با مبلغی بمراتب کمتر از آنچه از جیب مردم برداشت می کنند ، صادر می شود.با دیدن این شرایط نباید عصبانی شوم ؟ نباید حرص بخورم و شرایط جسمانی ام مثل امروز شود.من این حرفها را برای خودم نمی زنم.به هر حال از آنجایی که چهره شناخته شده ای هستم و مردم به من لطف دارند ، زندگی ام می گذرد حتی با اینکه بیماری ام بسیار پر هزینه است با لطف مسوولین بیمارستان کسری، مالک گسترش فولاد تبریز و اندوخته پس اندازم روزگار سپری می شود اما اگر مردم عادی شرایط امروز من را داشتند و با یک بیماری پر هزینه روبرو شوند ، چه باید بکنند؟بروند بمیرند؟من ناصر حجازی هستم ، سرد و گرم روزگار را چشیده ام . عمری از من گذشته است. هیچ ابایی هم ندارم که اگر من را ببرید وبا شلیک 2 تیر به زندگی ام خاتمه دهید. حرفهایم از سر دلسوزیست.کمی مراعات مردم را کنید..مردم را دوست داشته باشید تا آنها هم شما را دوست داشته باشند.مردم معنای خدمت را می دانند و اگر آن را احساس نمایند پا به پای دولت می ایستند و اگر نمی توانید رفاه مردم را فراهم سازید ، بروید .من 4 سال قبل و در اواسط فصل وقتی دیدم اعضای هیات مدیره با دخالتهایشان اجازه نمی دهند تا در تیم مردمی استقلال علیرغم توانایی ام کار کنم و ماندنم فایده ای ندارد بخاطر مردم در حالی که مرا می خواستند ، رفتم تا شاید دیگران بتوانند موفق باشند.مردم ایران قدرشناس هستند.قدر این قدرشناسی را بدانید. 


- اما دولت در ارتباط با بحث یارانه ها حتما از نظر کارشناسان بسیاری استفاده کرده است .

اتفافا برای من هم جای سوال است که مگر اینها کارشناس ندارند؟از کجا این یارانه ها را آورده اند.اگر کشور های دیگر چنین کاری انجام دادند ، ابتدا شرایط و بستر کار را فراهم کردند و بعد اجرا نمودند. آیا در ایران این بستر فراهم بود؟ اینکه بگوییم مصرف نکنید ، فلان چیز را نخرید ، هزینه نکنید تا برایتان پس انداز شود ، هنر است؟

آخر یک کارگر که ماهی سیصد-چهارصد هزار تومان حقوق می گیرد و کرایه خانه، خرج زندگی و...دارد و حال باید سه برابر مبلغی که دولت می دهد ، به آنها برگرداند، چطور زندگی کند؟ 

نتیجه اش می شود فقر و فقر یعنی فساد ، فحشا ، طلاق و...از کدام کارشناس صحبت می کنید؟ کارشناسی فقط بازی با آمار و ارقام و زندگی در برج نیست.کارشناسی یعنی زندگی با مردم و لمس کردن درد و مشکلات آنها از نزدیک.

کارشناسی یعنی بدنبال پیدا کردن راهی جهت مقابله با ورود کالاهای چینی و رونق بخشیدن به تولیدات داخلی.امروز شاهد هستیم که کارخانه های ما یا ورشکسته هستند یا صاحبان آنها جهت جلوگیری از ورشکستگی، کارخانه هایشان را تعطیل می کنند و نتیجه آن بیکاری و دربدری کارگر ها است و این مشکلات در پایان باعث از هم پاشیده شدن کانون خانواده ها و ایجاد مشکالات اجتماعی و اخلاقی می شود.

ما کارشناسان واقعی و افراد تحصیلکرده و با دانش کم نداریم.حتی در مسافرتهای خارج از ایران وقتی با این افراد روبرو می شوم ، می گویند حاضریم با رقمی نصف آنچه در خارج از ایران به ما می دهند در خاک خودمان کار کنیم ، به عشق ایران اما امکانات و شرایط برای ما فراهم نیست.

می خواهم از دولت بپرسم که اجرای طرح یارانه ها اهمیت دارد یا یافتن راهی جهت جلوگیری از فرار مغز ها.هر چند مغزها بایستی فرار کنند که اگر باشند بسیاری از افرادی که به نا حق و بر اساس زدوبند در راس کارند ، خانه نشین خواهند شد. .همانطور که سطح علمی دانشگاهها را پایین آوردند تا افرادی که سلیقه ای وارد دانشگاه شده بودند، بتوانند فارغ التحصیل شوند.

اینکه وضعیت جسمانی ام شرایط امروزی را دارد ، بدلیل شرایطی است که می بینم و نمی توانم در قبال این مسایل و مشکلات مردم بی تفاوت باشم.به قول گاندی که می گوید : درد من تنهایی نیست ، بلکه مرگ ملتی است که برایشان گدایی را قناعت ، بی عرضگی را صبر و با تبسمی بر لب ، این حماقت را حکمت می نامند.


- از این بحث خارج شویم و بعنوان آخرین سوال اینکه از امیر رفیعی بعنوان مدیر برنامه های شما در برخی محافل یاد می شود ، اینطور است؟

من هیچگاه مدیر برنامه نداشته و نخواهم داشت.خودم قدرت و توانایی فکری جهت انجام کارهایم را داشته و دارم.امیر رفیعی مثل پسرم است و فردی با شخصیت و تحصلیکرده که در بسیاری از موارد با هم مشورت می کنیم.به رفیعی اعتماد دارم و او نیز به دلیل علاقه و رفاقت با من ، مدیریت پرتال شخصی ام را بر عهده گرفته است.در ضمن ایشان مشاور فتح اله زاده و دستیار من در کمیته فنی باشگاه استقلال است.


- و حرف پایانی.

یا رب روا مدار که گدا معتبر شود

گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود


قابل توجه كسانی كه بعد از مصاحبه ناصر خان با صدای امریكا می گفتن كه حجازی حرفی نزد و مراعات كرد و ... بعد ها هم كه خودش گفت اگر انتقادی داشته باشم تو مملكت خودم مطرح می كنم نه رسانه خارجی , این رو هم توجیه می دونستن .